یک عکس جمعی
یک عکس جمعی
«خواه شرح طلبی عاشقانه یا ترس، غرور یا ضعف، برق یک ذره غبار یا قساوت شکنجه ـ زبان فهیمه فرسایی موثر، زنده و بههمان اندازه و بهحداعلی شاعرانه است.»
راینیشه پست ـ دوسلدورف Rheinische Post - Düsseldorf
"یک عکس جمعی"
مجموعه داستانهای کوتاه میهنی و مهاجرتی فهیمه فرسایی است.
این داستانها در بخش نخست عبارتند از: "سایهی دیوار"، "شکار"، "ساک"، "عشق بیسرانجام"، "معجزه در کازرون"، "رودخانه"، "یک عکس جمعی"، "انتظار" و "خانهی سرخ."
داستانهای مهاجرتی: "کتاب آذر"، "آلمانیها"، "یک دسته گل نرگس"، "مهاجرت"، "لطفا یک فنجان قهوه با شکر"... و "داستان کوتاه م."
"داستانهای میهنی"
نویسنده در بخش اول این مجموعه، خواننده را به دنیای نوستالژیک دههی ۱۹۸۰ تهران که در آن اراده بر تحلیل برتری داشت و تردید، گناه شمرده میشد، میبرد. در اغلب این قصهها سوءتفاهم، ملاط درخوری است برای پرداخت طنزآمیز رویدادهایی که هر چند اجتنابپذیرند، ولی بی هیچ منطقی رخ میدهند و جریان زندگی این و آن شخصیت را در مسیری بهکلی تازه میاندازند؛ اینجا معلمی در صف دریافت جیرهی تخممرغ با شاگرد پیشینش که حالا اقتدار خود را با کلاشینکف به نمایش میگذارد، روبرو میشود و آنجا، ساک یک پیرمرد محترم که برای دیدیار دوستان عازم قم است با ساک دیگری عوض میشود و در نتیجه او به جای این که به ملاقات آشنایانش برود، ناگزیر به عنوان "مهمان این آقایان" از بازداشتگاه سر در میآورد... .
"داستانهای مهاجرتی"
این روایتها، فضای نوستالژیک داستانها جای خود را به واقعیتهای تلخ و شیرین ماجراهای روزمره در جامعهای ناآشنا میدهد؛ واقعیتی که تار و پود آن با نگاه انتقادی نویسنده از هم میگسلد و راه برای تافتن و تنیدن دنیایی تازه هموار میشود... .
بریدهای از داستان "یک عکس جمعی"
«... وقتی زن، درست مثل زمانی که بیدار بود آلبوم را از کشوی میز بیرون کشید و روی زانویش گذاشت تا عکسهای آن را تماشا کند، مرد در سلولش از سر دلتنگی و درد آه کشید. روی جلد آلبوم، زنی ابروپیوسته با ساغری گلگون در دست روبروی پیرمردی مفتون چرخ میخورد. دنبالهی حریر لباسش، صورت پیرمرد را میپوشاند. مرد، این مینیاتور کلیشهای را میشناخت. بارها با زن به دستان کوچک و پنبهای "آن رند خرابات" خندیده بودند...»