زمانهی مسموم
زمانهی مسموم
«... قدرت نویسنده در پرداخت رنجهای غیرقابل توصیف تنهایی، جدایی و شکنجه خواننده را در طول داستان با خود میکشد، تاثیری باورنکردنی بر او میگذارد، در قلبش نفوذ میکند و وجدانش را به درد میآورد...»
زود دویچه تسایتونگ ـ مونیخ Süddeutsche Zeitung- München
"زمانهی مسموم" یا "دختران و پدران"
داستان دختر جوانی است که هر چه در توان دارد در آلمان و ایران بهکار میگیرد تا پدر خود را از خطر اعدام نجات دهد. "جرم" این پدر که پزشک است، تلاش در جهت بنای آیندهای بهتر و کمک به بیماران و محرومان جامعهی استبدادزدهی سالهای نخستین دههی ۱۹۸۰، در بحبوحهی پرآشوب پس از انقلاب ایران است. فرسایی برای نگارش این رمان از ماجراهای زندگی و چگونگی اعدام دكتر احمد دانش، اولین جراح پیوند کلیه در ایران که در سال ۱۹۸۸ کشته شد، الهام گرفته است. در ابتدای رمان میخوانیم: «شخصیتهای رمان حقیقیاند، هرچند رفتار، افکار و واکنشهای آنان، ساخته و پرداختهی تخیل نویسنده.»
بریدهای از رمان:
«... در واقع همه میدانستند که قرار است دکتر دانش را بکشند.
تنها کسی که از این فاجعهی قریبالوقوع اصلا خبر نداشت، دخترش مارال بود.
نه به این خاطر که او به پدر و سرنوشتش علاقهی چندانی نداشت. بلکه از آن جهت که دیگران، بیش از حد به او یا آیندهاش فکر میکردند. از این رو با توسل به دروغ میگذاشتند که مارال در بیخبری کامل، مغزش را با اندازههای طولی و عرضی رودههای بزرگ و کوچک، شکل استخوان چکشی گوش و تعداد اعصاب نیمغشایی بدن بیانبارد و خود را برای امتحان فیزیکوم آماده کند.
مارال چنان در عمق عقدههای شکمی فرو رفته بود که مطلقا متوجهی پچپچهای درگوشی اطرافیانش که بلافاصله با ظهور او قطع میشد، نشد. او حتی نگرانی و اضطرابی که مثل عکسی درشت شده در چشمان سیاه خالهاش یاسمن نقش بسته بود، ندید. شاید به این دلیل که تازگیها یاسمن مدل موهایش را تغییر داده بود. او برعکس همیشه که موهای سیاه و لختش را با کمک بیگودی و گل و اسپری سر بالا شانه میزد، حالا آنها را نرم و آزاد توی صورتش میریخت. اینطور بهتر میتوانست تاثر و اندوه را که به چهرهاش حالتی آشفته میبخشید، پنهان کند...»